سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

 

   این دیوارهای نازک بین خانه ها،  بهتر بگویم واحدهای یک آپارتمان، هم معضلی شده. برای ما که در خانه هایی کوچک، در آپارتمان هایی بلند و پر جمعیت زندگی میکنیم؛ برای ما که فقط در این طبقه دوازده همسایه داریم، برای ما مسلمانها که تا چهل خانه آنطرفترمان هم همسایه مان حساب میشوند، معضلی شده اند این دیوارهای نازک ، برای من که بعد از شش ماه هنوز هم همسایه روبرویی ام را ندیده ام، برای من که فقط یکبار به طور اتفاقی همسایه کناری را دیده ام، معضلی شده اند. و امروز برای چندمین بار آرزو کردم که کاش همین همسایه بغل دستی را هم هیچوقت ندیده بودم، امروز که برای چندمین بار این دیوارهای نازک صدای دعواها و فریادهایشان را به ما رساندند، دعا کردم که کاش یا همسایه نداشتیم یا دیوارها اینقدر نازک نبودند. امروز صدای کوبیدن چیزی به دیوار هم می آمد و من دعا کردم که آن چیز، آدم نباشد.

   حالا چند دقیقه ایست که صدایی نمی آید و خیال من و شوهرم راحت شد و از سرگردانی چند دقیقه پیش که نمیدانستیم باید خود را به نشنیدن بزنیم یا صدای تلویزیون را زیاد کنیم یا گوش بدهیم و ببینیم چه خبر شده، خلاص شدیم. من هنوز هم نمیدانم باید چه دعایی بکنم، تنها چیزی که در ذهنم میچرخد « لا تجسسوا..» است که میدانم توجیهی بیش نیست.